۱۴۰۰ آذر ۲۶, جمعه

-

 منیرو روانی‌پور در گفت‌وگو با صدای آمریکا: 

باید به نسل‌های بعد بگویم در کشورم چه خبر بود ...

«به کی‌یف که رسیدم، زنگ می‌زنم» عنوان کتابی است که منیرو روانی‌پور به‌تازگی به قول خودش آن را به یاد «گل‌نثاران پرواز پی‌اس‌۷۵۲» نوشته است؛ داستان آن چه در کارگاه خاطره‌نویسی گذشت، داستان «گریه‌ها، حسرت‌ها، خنده‌ها و شادی‌ها.»

منیرو روانی‌پور، نویسنده سرشناس ایرانی که نامش در عرصه جهانی نیز شناخته‌شده است، برای نخستین بار درباره این کتاب با بخش فارسی صدای آمریکا گفت‌وگو کرده است. او با انتقاد از عده‌ای که در آزادی غرب زندگی می‌کنند و چشمشان را به وقایع غم‌انگیز ایران می‌بندند، می‌گوید که به عنوان یک نویسنده وظیفه خود می‌داند دست‌کم به نسل‌های بعد بگوید در کشورش چه خبر بوده است.

ده ماه پس از ساقط شدن هواپیمای اوکراینی با شلیک موشک‌های سپاه پاسداران، منیرو روانی‌پور، نویسنده نامدار و استاد نویسندگی، برای جمعی از خانواده‌های کشته‌شدگان این هواپیما یک کارگاه خاطره‌نویسی برگزار کرد.

خانم روانی‌پور در شرح چگونگی برگزاری این کارگاه در کتاب «به کی‌یف که رسیدم، زنگ می‌زنم» می‌نویسد: «چطور می‌توانم این انسان‌های در آتش نشسته را رها کنم؟ چطور می‌توانم این همه انسان سوخته را نبینم؟ ... کار شاقی بود، اما به یاد برادری که در شانزده سالگی‌اش انقلاب شد و در نوزده سالگی اعدام، باید این کار را می‌کردم. به یاد تمام مادران به سوگ نشسته.»

او با اشاره به «لحظات نفس‌بر» کارگاه‌ها، می‌نویسد: «تبدیل یک عزادار به مبارز کار ساده‌ای نیست. نیاز به تجربه و خلاقیت برآمده از زیست متفاوت دارد.»

منیرو روانی‌پور درباره رفت و برگشت‌هایی که در خلال این کتاب به دهه شصت می‌شود، می‌گوید: «من خیلی وقت است متوجه شده‌ام که برای نویسنده ایرانی فقط نوشتن داستان یا تدریس داستان کار شاقی است. ما با کسانی طرف هستیم که پر از داستانند و داستان‌های خیلی هولناک. داستان‌هایی که شاید یک انسان غربی در عمرش ... فقط یکی‌اش را تجربه کند.»

او با بیان این که «به این فکر می‌کردم که من چه می‌توانم از این فرهنگ و دانش غربی بگیرم که بتوانم کمک کنم» می‌گوید: «کلاس‌های من تمامش، به خصوص در کلاس‌های خاطره‌نویسی،کوچینگ یا رهیابی هست.»

طرح روی جلد کتاب «به‌ کی‌یف که رسیدم زنگ می‌زنم» اثر منیرو روانی پور
در این کتاب خانم روانی‌پور در جریان کارگاه خاطره‌نویسی که شامل کوچینگ یا مربی‌گری است، خود را «رهیاب» و شرکت‌کنندگان را «رهجو» معرفی می‌کند. خانم روانی‌پور درباره هدف و تجربه‌اش از برگزاری کارگاه برای خانواده‌های کشته‌شدگان هواپیمای اوکراینی، از فرهنگ «آبروداری ... و زیر خاک کردن و پنهان‌کاری و نگفتن و تظاهرکردن به این که همه چیز خوب است» انتقاد می‌کند. او برای نمونه به برخورد با زندانیان در سال‌های دهه ۶۰ اشاره می‌کند و می‌گوید که اسدالله لاجوردی، رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههٔ شصت، به زندانیان می‌گفت که وقتی از سازمان ملل «برای بازدید می‌آیند شما نباید از خانواده‌تان حرف بزنید، ما یک خانواده هستیم! از این مضحک‌تر جایی چیزی سراغ دارید که زندانبان و زندانی از یک خانواده باشند؟»

او این‌گونه رفتارها و توجیه کردن‌ها را «شیره مالیدن‌ها» و «ترفندهای مضحک و مسخره که متأسفانه خیلی وقت‌ها هم اجرا شده و برای آنها جواب داده» توصیف کرد و گفت: «من در کلاس‌ها با این چیزها مقابله می‌کردم. در این کلاس‌ها با سیستم منحط به اسارت گرفتن روح و روان انسان مبارزه می‌کردم و مبارز ساختن و می‌کنم، و مبارز ساختن! هر چه افسرده‌تر و نابودتر باشی و بگویی من نمی‌توانم کاری بکنم، تبدیل به هیچ می‌شوی و نمی‌توانم. جلسه هفتم یا هشتم (کارگاه) را درباره این حرف می‌زنم که ناتوانی هم آموختنی است.»

گزارش کامل از صدای آمریکا VOA

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مسمومیت مشکوک دانش آموزان ایران؛ «بمبک بدبوی» وزارت اطلاعات

IRANWIRE پنج ماه پس از شروع مسمومیت‌های مشکوک دانش‌آموزان خصوصا دختران در ایران، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی طی بیانیه‌ای در مورد مسمومیت‌ها...