آشنایی با شعور کیهانی و مشاهده عملی نحوه کار این هوشمندی و تحولات خارق العاده پیش آمده ناشی از اتصال و ارتباط با آن و انجام فعالیتهای مثبت و انسانی در این رابطه، ما را هر روز بیشتر از پیش با این پدیده عجیب و شگفت انگیز الهی، آشنا ساخته و به درک وحدت حاکم بر جهان هستی، نزدیکتر ساخته است. همان وحدتی که همه اجزا ء جهان هستی را به یکدیگر پیوند داده و ندای تن واحده بودن آن را، به گوش جانهای بیدار و آگاه، در هر لحظه فریاد میزند:
پیامی که ما به فراتر از مرزهای تفکرات و اندیشههای انسانی هدایت نموده و در بالاترین مرتبه فکری و بینشی قرار داده و به این فراز و مرتبه از آگاهی رسانیده است که نه تنها بنی آدم اعضای یک پیکرند بلکه: جهان هستی همه، یک پیکر است که در آفرینش، ز یک گوهر است و با این نگرش، ما وسعت دید و اندیشه خود را نه تنها از مرزهای قومی، قبیلهای، ملی (ناسیونال)، نژادی و حتی جهانی (اینترناسیونال) گسترش داده بلکه دامنه تفکرات، درک و بینش خود را معطوف به همه جهان هستی (اینتریونیورسال) نموده و اعتفاد داریم که بدون درک جهان هستی و هوشمندی حاکم بر آن، انسان همواره در کثرت و سرگشتگی به سر برده و همه راههای مقابل او، بسته خواهد بود.
این درک عمیق، به دنبال آشنایی عملی با شعور الهی یا همان هوشمندی حاکم بر جهان هستی، پیش آمده است و این هوشمندی و شعور (وسیله)، ما را به وحدت جهان هستی (هدف) و از طریق وحدت راه (مسیر) هدایت نموده است. شرط اساسی رسیدن به وحدت ایجاب میکند که همه عوامل در برگیرنده و تعریف کننده آن، خود نیز در وحدت باشند و از اینجا میتوان پی برد که نمیشود در کثرت راه بود و به وحدت رسید. یعنی فرد نمیتواند با در هم آمیختن چندین راه مختلف به وحدت برسد. زیرا ممکن است راههای انتخاب شده از نظر چهار چوبهای اجرایی و تجزیه و تحلیلهای لازمه، با یکدیگر در تضاد باشند ولیکن همگی آنها، هدف مشترکی را دنبال کنند.
هر چند که راههای رسیدن به این وحدت، متعدد است و به تعداد نفوس انسانها میتواند راههای مختلف وجود داشته باشد ولیکن هر راه به تنهایی، بایستی در وحدت کامل باشد. راه در کثرت خود کثرت آفریده و به دنبال آن اغتشاش و سرگردانی بوجود میآورد. مثلا برای منظوری خاص ممکن است در مکتبهایی از ذکر و مانترا استفاده شود در حالی که برای همان منظور در مکتب دیگری (مکتب وحدت کیهانی) نه تنها ذکر و مانترا مورد استفاده قرار نگیرد، بلکه در صورت استفاده در اتصال به شبکه شعور کیهانی، ایجاد اختلال نیز بنماید و همچنین مثلا در مکتبهایی، ریاضت و سختی دادن به جسم، گوشهگیری و تارک دنیا شدن، مورد استفاده قرار بگیرد در حالی که در مکتب دیگری این کار خطایی بزرگ محسوب شود که البته در مکتب ما نیز چنین میباشد.
وحدت کیهانی، همان وحدت الهی است و روزی که انسان به درک این وحدت نائل شود و خود را با عالم هستی در یکتایی و همسویی ببیند، به مرز خدایی شدن و خدایی دیدن رسیده است زمانی که هر کجا روی نماید فروغ رخ او را دریابد و به جز او را نبیند “رسد آدمی به جایی، که بجز خدا نبیند” و در آنصورت به معنای: “قبلهام یک گل سرخ، جانمازم چشمه، مهرم نور،…” رسیده و چیزی جز تجلی الهی را در پیش رو نخواهیم دید، و همچنین به عینیت “اینما تولوا فثم وجه الله” پی برده و به دنبال آن، … کعبهام بر لب آب، کعبه ام زیر اقاقیهاست. کعبهام مثل نسیم میرود باغ به باغ، میرود شهر به شهر. حجرالاسود من، روشنی باغچه است. (سهراب سپهری) و در آن زمان متوجه خواهیم شد که به هر سو نظاره کنیم، تجلی او را دیده و با دیدن تجلیات او در واقع از دیدن اثر، پی به وجود صاحب اثر بردهایم.
و از نظاره مهتاب، در حقیقت پی به وجود آفتاب بردهایم. آفتابی که از خورشید است، همان خورشیدی که نمیتوانیم به طور مستقیم، لحظهای به آن نگاه کنیم و چشمان ما یارای تحمل نور آن را ندارد. در خاتمه ضمن دعوت به رعایت اصل وحدت راه، مبنی بر خودداری از تلقین و ترکیب راهها و شیوههای مختلف و همزمان یکدیگر، و با در نظر گرفتن و مطالعه و بررسی نکات متضاد آنها، از سرگشتگی خود و دیگران جلوگیری نموده و در نتیجه از بههمریختگیهای بعدی نیز که به کرات مشاهده گردیده است، جلوگیری شود و فراموش نکنیم که هدف نهایی، رسیدن به وحدت کیهانی، از طریق آشنایی عملی با “شعور الهی” میباشد و تمام فعالیتهای افراد میبایستی با در نظر گرفتن این هدف صورت بگیرد و در غیر این صورت، این فعالیتهای فاقد ارزشهای لازم معنوی و عرفانی بوده و صرفاً در جهت رشد منیت، معرکهگیری و خودنمایی تلقی خواهد گردید.
با امید به درک وحدت جهان هستی